غرور و اعتماد به نفس
قبلا" يادگرفتيم که وجود خود ايده آلی فرد را نيازمند:
1- کسب جلال و شکوه
2 - انتقامجويی
3- رسيدن به کمال مطلق
می کند تا بدين وسيله اعتماد به نفس به دست آورد، ولی هرچه در اين راه بيشتر طلب می کند اعتماد به نفسش کمتر می شود.
زياد کوشش می کند، پول، پرستيژ، شهرت اجتماعی و مقامهای بالا به دست می آورد ولی به جای اينکه اعتماد به نفسش زياد شود، نخوت و تفرعن در او زياد می شود در حاليکه از درون و باطنا" :
1- احساس ناخواستنی و ناچيزبودن می کند.
2- خيلی زودرنج و آسيب پذير است.
3- برای اينکه احساس ارزش و احترام به خود کند دائم محتاج تائيد ديگران است.
4- تا زمانی که در مقام و قدرت و يا ثروت بالائی است و از احترام و مزايائی برخورداراست احساس:
عظمت
برجستگی
نيرومندی
و نوعی سرمستی می کند
اما اگر از مقام و قدرت بيفتد و ياثروت و احترام خود را از دست بدهد .
يا ديگران به تناسب مقام و قدرتش برايش ارزش و احترامی قائل نشوند.
يا در محيطی وارد شود که کسی او را نشناسد.
يا در تنهايی
به شدت احساس بی ارزشی و ناچيزی می کند.
چرا؟
چون درحقيقت احساس ارزش وبزرگی شخص عصبی مربوط به خودش و از درون خودش نیست و در عوامل خارج از او قرار دارد.
و البته چون عوامل خارجی دائم در حال تغيير است، آرامش او هم سطحی و تهديد شونده و لرزان است و با تغيير عوامل در او احساسات متفاوت ايجاد می شود.
عوامل رشد اعتماد به نفس در کودک چيست؟
گرمی، محبت، محبتی که بدون قید وشرط است و کودک را به خاطر آنچه که هست دوست دارند.
آزادی نسبی، در حد سن کودک.
مواظبت، محيط پرصفا و خوش سلوک،
محيطی که افرادش به هم و به کودک اعتماد دارند و
به موقع تشويق می شود و
فقط برای تنبه و آگاهی تنبيه می شود تا به اشتباهش پی ببرد نه برای دق و دلی خالی کردن و از روی عصبيت وعصبانیت.
اعتماد به نفسی که اينگونه به دست می آيد يک احساس اعتماد درونی و عميق است. اعتماد به خود و ديگران در حالیکه بیطرفانه اشتباهات خود و دیگران را رصد می کند.
عوامل عدم رشد اعتماد به نفس در کودک:
1- لوس کردن و بی جهت عزيز کردن کودک:
چون خود را بيش از آنچه که هست ديده و غرورعظمت و بزرگی در او رشد می کند.
2- محبت مشروط کردن:
بچه احساس ناخواستنی بودن می کند چون او را آنطور که هست دوست ندارند و برای اينکه خواستنی شود بايد کارهائی انجام دهد تا وسايل خوشنودی پدر و مادر و اطرافيان را فراهم کندو يا به خاطر هوش سرشار و موفقيتهای تحصيلی که مايه افتخار و سربلندی پدر و مادر است عزيزاست.
به عبارت بهتر به اين شرط دوستش دارند که با پيشرفت خود به پرستيژ و شهرت و بزرگی و شکوه پدر و مادر بيفزايد.
3- تعکيس کمال طلبی پدر و مادر:
پدر ومادر انتظارات کمال طلبانه از خودشان را به بچه تعکيس می کنند:
اگر نمره بد بگيرد ملامت می شود و اگر نمره خوب بگيرد وظيفه اش بوده چون او بايد کامل و عالی باشد.
در غير اينصورت ضعيف و حقير و قابل ملامت است.
4- مسخره کردن کودک و تحقير او
5- تحکم به کودک و تهديد او
6- ملامت دائمی کودک
7- بکن نکن زياد به کودک
8- مچگيری دائمی از اشتباهات کودک و جبران ناپذير قلمداد کردن اشتباهات او
9- فقدان محبت صادقانه و علاقه واقعی به کودک
10- خشونت کردن و رفتار ظالمانه با کودک و تنبيه بدنی او
11- نرمش نداشتن با کودک
12- ترساندن کودک
13- ايجاد احساس گناه در طفل
14- دروغ گفتن به طفل
15- اعتماد نکردن به طفل
حاصل رفتارهای فوق آنست که کودک احساس بی ارزشی، ناخواستنی بودن و بی احترامی و اينکه به هيچ دردی نمی خورد می کند مگر اينکه خودرا به شکلی طبق آنچه که مورددلخواه دیگران و فقط دلخواه اطرافيان است در آورد نه اینکه آنطور که دوست دارد و یا توانش را دارد باشد.
پس :
1- خود واقعی طفل (هسته وجودی کودک ) ضعيف می شود و از اين نیروی بالقوه خود که منشاءرشد سالم و طبيعی است و مجموعه ای از علائق واستعدادهای فردی اوست، دور و بيگانه و نسبت به آن بی علاقه می شود.
2- وجودش به دليل تضادها تجزيه می شود و وحدت و يکپارچگی خود را ازدست می دهد، تضاد بین آنچه که واقعا هست و آنچه که باید باشد.
3- خود ايده آلی در ذهنش نقش می بندد تا جبران کمبودهايش بشود و خود را مافوق خود فعلی که ضعيف، سست، بی ارزش و مطرود است تصور می کند.
4- خود ايده آلی محرک بعضی پيشرفتها ی واقعی می شود و لی فرد پيشرفتهای خيالی هم دارد, که هيچيک او را اغناء و معتمد به نفس نمی کند.
بلکه (خودپسندی، غرور عصبی و تفرعن در او رشد می کند)
فرق غرور اصيل و اعتماد بنفس با غرور عصبی :
- غرور اصيل بر اساس استعدادها، صفات و فضائل و شايستگی های واقعی فرد است و نيازی به کسب عظمت ندارد ونیازی ندارد چیزی را به کسی یا به خودش اثبات کند.
- غرور عصبی بی اساس و بی پايه است و بر اساس تصورات فرداست و اگر توانائی ای هم در فرد باشد مایه تفاخر و یاخيلی کمتر از آنست که تصور می کند ولی فرد نسبت به آن صفت احساس مبالغه آميزی دارد.
مثال:
دانش آموزی که توانائی خود را می شناسد و می داند که در طول روز قادر است بيست صفحه درس بخواند پس برای اين توانائی خود برنامه ريزی می کند و در طول سال روزی بيست صفخه و در مجموع در سال تحصيلی بيشتر از 4000 صفحه درس را می خواندو خوب ياد می گيرد.
دانش آموزی که به دليل غرور عصبی به قدرت يادگيری خود متکی است شب امتحان صد صفحه می خواند آنهم اگر بخواند, و چيزی هم يِاد نمی گيرد.
مشخصه های غرور عصبی :
1- فرد تشنه کسب عظمت است.
2- ميل به انتقام گرفتن و گرياندن ديگران و خودنمائی و تکبر ورزی دارد.
3- اعتماد به نفس برايش مطلوب است ولی نميداند چگونه و از کجا به دستش بياورد.
4- هسته وجوديش پر از اضطراب است.
5- نسبت به غرورهايش هم مدام دچار ترديد است چون واقعی نیستند.
مبانی اعتماد به نفس:
1- شخص اعتقادات محکم و مستقل از خود داشته و به آن عمل می کند.
2- از استعدادها و منابع معنوی خود بهره برداری می کند و بر اين اساس به خودش اميدداشته و تکيه می کند.
3- خود را مسئول زندگی خود ميداند.
4- ميزان ارزش صفات، فضائل و کلا" دارائی های معنوی خود را درست تشخيص ميدهد، نه کمتر و نه زيادتر.
5- قوت و ضعف خود رامی شناسد و خودش را با همین قوت وضعف دوست دارد.
6- احساسات پرشور و صريح دارد.
7- می تواند با دنيا و مردم آن رابطه سازگارانه داشته باشد.
مثالهای غرور عصبی :
1- پس از آشنائی با دختر یا پسرجذابی احساس غرور می کند، چون اين نوع آشنائی برايش حيثيت و پرستيژاجتماعی می آورد. و گرنه احساس سرشکستگی می کند.
2- از اينکه از يک خانواده اسم و رسم داراست احساس غرور می کند وگرنه احساس سرشکستگی می کند.
3- فرد ازاينکه عضو يک گروه و يا دسته سياسی با پرستيژی است احساس غرور می کند و گرنه احساس سرشکستگی می کند.
4- از اينکه با آدمهای مهم و سرشناس حشرونشر داشته باشد احساس غرور می کند و گرنه احساس سرشکستگی می کند.
5- از اينکه شغل مهمی دارد احساس غرور می کند و گرنه احساس خفت می کند
6- از اينکه پول زيادی دارد احساس غرور می کند و گرنه احساس خفت می کند.
7- از اينکه ماشين آخرين مدل دارد احساس غرور می کند و گرنه احساس خفت می کند.
8- از اينکه خانه شيکی دارد احساس غرور می کند و گرنه احساس خفت می کند.
9- از اينکه محبوبيت عامه دارد احساس غرور می کند و گرنه احساس خفت می کند.
شايد بگوئيد آدم سلامت هم دنبال کسب شهرت ، حيثيت ، محبوبيت ، پول ، قدرت و غيره است؟
بله ولی:
شخص عصبی : تشنه آنهاست و بدون آنها اصلا" احساس وجود و ارزش نمی کند و خود را حقير و خوار می داند.
- تمام زندگيش را صرف به دست آوردن آنها می کند ولی باز هم اغناء نمی شود.
- اگر چيزی ازآنها را از دست بدهد احساس رنج و بدبختی و ناچيزی می کند.
- ديگران وسيله ای هستند برای کسب حيثيت او نه برای اينکه آنهارادوست داشته باشدو نسبت به ايشان احساس مسئوليت کند.
شخص عصبی در تخيل خود را : شخص اصیل:
باتقوی و پرهيزکار
|
سعی می کند با تقوی وپرهیز کار باشد
|
دارای هوش سرشار
|
سعی می کند محدوده هوش خود را تشخیص داده و در محدوده آن عمل کند
|
دارای قدرت تفکر وسيع
|
سعی می کند دانش خود را توسعه دهد تا دامنه تفکرش وسیع شود
|
- دارای بخشش
|
سعی می کند در حد توانش به بخشد و بخشنده باشد
|
- دارای آرامش
|
سعی می کند آرامش داشته باشد
|
- دارای متانت
|
سعی می کند متین باشد
|
و هر صفت ممتاز ديگری می داند.
|
سعی می کند که صفات مثبت خود را تقویت و صفات منفی خود را برطرف کند و خود را به دور از لغزش نمی داند.
|
کسی که اعتماد به نفس دارد:
- وقتی بی پول است در عين اينکه احساس حقارت و ناچيزی نمی کند، برای کسب درآمد مشروع بيشتر تلاش و برنامه ريزی می کند.
- وقتی نياز به دوستی با ديگران دارد به جای مسائل ظاهری به سجايای اخلاقی و رشد انسانی آنها توجه می کند.
- به مسکن و ماشين و امثالهم به عنوان وسيله ای برای رفاه و آسايش بيشتر می انديشد.
- اگر به جمع سياسی می پِيوندد برای احساس مسئوليتی است که در قبال رشد و تعالی جامعه اش احساس می کند.
- اگر محبوبيت عامه دارد از آن برای رشد معنوی مردم و ارتقاء مادی و معنوی خود و آنها بهره می گيرد.
- اگر شغل مهمی دارد با احساس مسئوليت ازآن برای رشد علمی و معنوی خود و زيردستان و خدمت بيشتر به جامعه بهره برداری می کند.
آئينه عصبيت:
مهرطلب: در تصوير ايده آليش خود را دوست داشتنی می بيند.
برای خلل وارد نيامدن به اين تصوير نيازبه تائيد ديگران دارد، پس تشنه مهرديگران می شود و هرکه به او محبت نکند، خبيث است. و او با وجود این حس دنبال این آدم خبیث می دود تا به هر طریق شده مهرش راجلب کند.
برتری طلب : خود را خيلی پرقدرت و متشخص می بيند. هرکس از او اطاعت کند خوب است و هرکس اطاعت نکند خبيث و مستوجب مجازات است.
عزلت طلب: خود را مستقل و بی نياز از همه کس می بيند و هرکس کاری به کارش نداشته باشد خوبست و هر کس در کارش دخالت کند و بخواهد به اوکمک کند خبيث است.
غرورهای عصبی:
1- عقل و اراده: تصور اينکه فرد دارای عقل کامل و اراده مطلق است و قدرت درک همه چيز را دارد, پس همه باید تابع نظر و اراده او باشند, چون او از همه بهتر می فهمد و باید از عهده هر کاری که اراده کرد برآید.
2- دانائی : تصور اينکه فرد همه چيز را میداند و در هر علمی تبحر دارد. پس در همه زمینه ای باید اظهار فضل کند.
3- توانائی: فرد دارای استعداد بی نهايت، خلاقيت بی نهايت، تخيل قوی و هوش بی پايان است, پس فکر می کند دست به هر کاری بزند آن را بهتر از همه و بدون عیب ونقص انجام می دهد. واگر کسی از کارش ایراد بگیرد احساس خفت کرده و از آن فرد متنفر می شود وباید از اوانتقام بگیرد.
4-استثنائی و ممتاز بودن و غرور به خوش شانس بودن : تصور اينکه چون فرد از همه نظر توانا و دانا و برتر وبهتر است پس موجوديست استثنائی و همه بايد به او امتياز خاص بدهند و از ديگران ممتاز و متمايز باشد. پس انتظار دارد همیشه با او فرا قانونی عمل کنند وهر کاری می کند کسی معترضش نشود و همه توفیقها و موقعیتهای خوب از آن او باشد.
5-شکست ناپذيری: تصور اينکه فرد در هر کاری که شروع کند موفق و پيروز است و برای اينکه دچار زخم غرور نشود يا اصلا" شروع به کارنمی کند يا کارها و طرحهايش را دائم به تعويق می اندازد و اگر کاری انجام دهد که به شکست منتهی شود دیگران را مقصر جلوه می دهد.
6- درستکاری و شرافت: تصور اين که درستکارترين فرد دنياست و هيچکس از او درستکارتر نيست, درحالیکه ممکن است به سادگی نادرستی و کارهای غیر شرافتمندنه کند و این طور توجیه می کند که برای این کار چاره دیگری وجود نداشت.
7-پاکدامنی و عفت: تصور اينکه فرد پاکدامن ترين آدم دنياست و هيچکس از او پاکدامن تر عفیفتر نيست, در حالیکه ممکن است نا پاکدامنی کند و آنرا به عنوان حق خود قلمداد و توجیه کند.
8 -دوست داشتنی بودن: تصور اينکه موجودی بسيار تودل برو و جذاب است و همه بايد عاشقش شوند, پس همیشه ناچار است بهر طریق حتی با حقه ونیرنگ دیگران را عاشق خودش کند.
9-محبوبيت: تصور اينکه آنقدر محبوب است همه او را دوست داشته و به او ارادت دارند. پس همیشه باید مجلس گرم کن یا حتی کوچه روشن کن وخانه تاریک کن باشد.
10-آسيب ناپذيری: تصور اينکه فرد هيچ وقت بيمار نمی شود و يا بيماری او را ازپای نمی اندازد و يا از هيچکس نمی رنجد و يا تحمل همه نوع فشاری را دارد و یاهیچ خطری اورا تهدید نمی کند, ولی اگر مریض شود ویا رنجشی را حس کند به شدت عصبانی شده و احساس خفت وحقارت می کند.
11- بی نيازی: تصور اينکه فرد آنقدر تشخص و عزت نفس دارد که هيچوقت از کسی چيزی نمی خواهد, ولی اگر نیاز خود به دیگری را حس کند به شدت عصبانی شده واحساس خفت می کند.
12- سخاوت: تصور اينکه فرد آنقدر با سخاوت و بخشنده است که هرکه هرچه دارد از اودارد, در حالیکه در عمل ممکن است خسیس و بخیل باشد
13- تواضع: تصور اينکه فرد متواضع ترين فرد دنياست, در حالیکه ممکن است بسیار متفرعن ومتکبر باشد.
غرور کلی همه عصبی ها:
غرور کلی همه عصبی ها اينست که همه توقعات و انتظارات خود را به نحو موثر و مثبتی ارضاء و اعمال کنند. مثلا":
1- استفاده مفت و مجانی ازکمک ديگران
2- از هرکسی چيزی بگيرد
3- پولی قرض کند
4- از دوا و دکتر مجانی استفاده کند
5- ديگران به حرفش گوش کنند و امرش را اطاعت کنند.
6- اگر از بستگانش بدون مشورت او دست به کاری بزنند آزرده و دمغ می شود.
7- سرنخ و اختيار زندگی ديگران بايد در دست او باشد.
بايدهای عصبی غرور ميآورد:
غرور وباید دوروی یک سکه اندو غرور باید می آورد وباید غرور.
مثال :
1- مادری که بايد دارد مهربان و فداکار باشد غرور به اين بايد دارد، در حاليکه ممکن است مهربان و فداکار نباشد.
2- مهرطلب غرور به تواضع و خودخواه نبودن و کم توقعی دارد. در حاليکه بوسيله تمارض، رنجور نمائی و تظاهر به بيچارگی سعی می کند ديگران را به خدمت خود در آورد.
3- عزلت طلب بايد دارد چيزی از کسی نخواهد و غرور بی نيازی دارد و آنرا اينطور تعبير و تفسير می کند که آنقدر متشخص و با عزت نفس است که هيچوقت چيزی ازکسی نمی خواهد.
4- چانه زنی
1- بعضی به دليل غرور دانائی و زرنگی باید دارد که چانه بزنند
2- بعضی بدليل غرور سخاوت باید دارد کهاصلا" چانه نزنند.
5- غرور به با شرافت بودن :
به محض دانستن اينکه کينه و عناد داشتن، حسادت، بدخواهی و نادرستی مخالف شرافت و اخلاق است تصور می کند که هيچ کدام از اين صفات در رفتار و کردار او نيست و دانستن را به بودن و شدن اشتباه می گيرد و باید دارد که عناد، حسادت و بدخواهی نداشته باشد.
6- واقع بينی: شخص عصبی خود را زياد ملامت و سرزنش می کند و اين را نشانه واقع بينی خود می داند و رنج ناشی از آن را دليل احساساتی بودن خود می داند و باید دارد که منصف و واقع بین باشد. پس چون خودش را ملامت می کند حتما منصف است.
فضيلت دانستن عصبيت:
شخص عصبی احتياجات عصبی حود را به کمک تخيل به حسن و فضِیلت تعبير می کند.
مهرطلب: به احترام گذاشتن به ديگران مباهات می کند (از بلوف زدن و کلاه سر ديگران گذاشتن و خشونت کردن احساس شرم و حقارت می کند) و چون این کارهارا علنا نمی کند خودرا خیلی آدم خوب و با فضیلتی می داند.
برتری طلب: به بلوف زدن و بزرگنمائی خود، به کلاه سر ديگران گذاشتن و زرنگتر از ديگران بودن خود افتخار می کند.
مهر طلب: کينه توز هست ولی آنرا در يک لفاف مهرآميز می پيچد مثل نصيحت، مداخله خيرخواهانه، ابراز حقايق به منظور اصلاح طرف، و يا حتی کينه خود را به صورت تعريف و تمجيد و تملق بيان می کند.
- اگر حرف لغوی بزند و غرورش را که مهربان بودنست، به مخاطره اندازد، ممکن است آنرا انکار و يا فراموش کند و يا به نوعی آنرا توجيه کند که منظورش چيز ديگری بوده تا خود را بی تقصِیر قلمداد کند تا غرورش جريحه دار نشود.
عزلت طلب: به استقلال و آزادگی خود افتخار می کند.
زخم غرور:
چون مبنای غرور خود ايده آليست در نتيجه مثل خانه ای مقوائي است که پايه هايش لرزان و سست است و با يک لرزش باد در هم بريزد. پس فرد با حفظ غرورها يک حالت تعادل لرزان و تهديد شونده دارد.
به محض شکسته شدن يک غرور که احتمالش هم خيلی بالاست اين تعادل به هم می خورد و شدت آن بستگی به احتياجات عصبی فرد دارد .
مهر طلب: بايد هميشه مهربان، سليم و خدمتگزار باشد و اگر مجبور شود نامهربانی و تندی کند و خشمگين شود به تصوير ايده آليش ضربه وارد شده و احساس بی ارزشی کرده و زخم غرور می خورد.
برتری طلب: خود را در تصورش ممتاز و عالی می بيند و اگر با او در شان يک آدم ممتاز و عالی برخورد نکنند به احساس با ارزش و ممتازبودنش لطمه می خورد و دچار خفت می شود.
عزلت طلب: غرورش در اينست که نياز به کمک هيچ کس ندارد و اگر کسی به او پيشنهاد کمک و یا کمک کند زخم غرور می خورد و احساس خفت و کوچکی می کند.
بازتاب زخم غرور:
زخم غرور دو نوع حس ايجاد می کند:
1- شرم و خجالت: وقتی پيش می آيد که خودمان غرورمان را می شکنيم
2- احساس حقارت و خفت: وقتی پيش می آيد که ديگران غرورمان را می شکنند.
و اين احساس حقارت و خجالت اصلا" با موضوع نمی خواند
مثال:
1 - پسری به دختری ابراز علاقه می کند و دختر او را رد می کند
1- احساس حقارت و خفت می کند در مقابل دختر چون جواب نه شنيده
2- احساس خجالت می کند چون خود را آنقدر جذاب و خواستنی نمی يابد که جلب نظر دختر را بکند.
2- فرزند آدم سرشناس و ثروتمندی ناباب و لاابلی بار آمده:
1- پدر احساس حقارت و خفت می کند چون با تصويرايده آلی و ممتازش هماهنگ نيست.
2- پدر احساس خجالت می کند چون در روش تربيتش بايد نقص وجود داشته باشد که نتوانسته بچه خوبی تربيت کند
برتری طلب، کمتر دچار احساس خجالت می شود و بيشتر احساس خفت می کند چون:
1- بيشتر, از ديگران توقع دارد تا از خودش
2- خود را عقل کل و خطا ناپذير می داند.
مهرطلب، کمتر دچار احساس خفت می شود و بيشتر احساس خجالت می کند چون:
1- اغلب خود را گناهکار و مقصر می داند چون انتظاراتش از خودش زياد است
2- خود را مسئول جلب مهر ديگران می بيند.
غرورهای گمراه کننده :
تا اينجا زخم غرورهائی را ديديم که سريع قابل تشخيص اند ولی وجود بعضی غرورها مثل غرور به تحمل پذيری و بردباری ، منطقی بودن و قوی بودن انسان را از ديدن زخم غرور باز ميدارد:
پس در واقع غرور به تحمل پذيری، بردباری، انصاف، منطقی بودن، قوی بودن، مهربان بودن مانع از آن می شوند که زخم غرورهايمان را ببينيم.
مثال :
1- از توهين فلانی اصلا" ناراحت نشدم ، او آنقدر برايم بی ارزش است که اصلا" به حرفهايش اهميت نمی دهم . در حاليکه اين شخص از درون بهم ريخته و منقلب است و قرار و آرام و تمرکز ندارد.
پس اين آدم دو بار آزار می بيند:
1- بدليل احساس حقارتی که از توهين فلانی تحمل کرده .
2- بدليل زخمی که به غرور تحمل پذيريش خورده .
پس بايد هم رنجشش از زخم غرور را پس بزند و نبيند و سرکوب کند و هم زخم به غرور تحمل پذيريش را
درست است که فرد اين رنجش ها و احساس حقارت ها را سرکوب می کند که نبيند ولی اثرش را در جای ديگر خودنمائی می کندو( حساس، زودرنج، آسيب پذير ) می شود و باز سرکوب کردن اين احساسات از او آدمی مکدر، نارضا، دمغ، اوقات تلخ، و بخصوص عصبانی، و يا افسرده و عنود می سازد.
واکنشهای تغيير شکل يافته :
احساس خجالت و خفت که ناشی از زخم غرور است گاهی تبديل می شود به :
1- شک و ظن : مثلا" خانمی که فکر می کند شوهرش به زنهای ديگر بيشتر توجه دارد در حاليکه به غرور خواستنی بودن و جذابتر و ممتاز بودن او زخم خورده و شک و ظن را به جای خفت و خجالت گذاشته است .
بازتاب اين شک و ظن به صورت احساس غم و غصه شديد، نااميدی، ياس، احساس گناه، اضطراب، دمغی، سرخوردگی، خشم و ترس بروز می کند .
روند تغيير بازتابهای زخم غرور:
مرحله اول:
خجالت(خودمان غرورمان را می شکنيم )
خفت (ديگری غرور کارا می شکند)
چون احساس خجالت و خفت قابل تحمل نيست پس احساس ما تغيير حالت يافته و به صورت مرحله دوم در می آيد.
مرحله دوم :
1- ترس که تبديل می شود به افسردگی، اندوه، گوشه گيری، اضطراب
2- خشم که تبديل می شود به کينه، عناد، غيظ و عصبانيت، ابراز رنجش و نارحتی، انزجار، ميل به انتقام گرفتن و نفرت شديد
مثال : خشمگين شدن کارمندی که مورد بی اعتنائی رئيسش قرار گرفته (خشمی که با موضوع نمی خواند)
- تحقير ديگران ناشی از احساس حقارت خود فرد است .
- مسخره کردن ديگران ناشی از احساس حقارت خود فرد است.
شخص عصبی مثل آدمی با تن مجروح است که دائما" زخمهايش با محيط اطراف و ديگران برخورد می کندو رنجش را بيشتر می کند.
- شکسته شدن غرور بوسيله خودمان آزار دهنده تراست و حاصل آن:
1- ملامت و سرزنش خود
2- تحقير و تخفيف خود
3- عناد و دشمنی با خود.
بازتاب غرورهائی که در آينده شکسته خواهد شد:
اضطراب
دلهره
هراس
دلپيچه
اسهال
مثال :
قبل از امتحان
سخنرانی
ورود به يک مهمانی رسمی
ملاقات با يک آدم مهم
ملاقات با يک دختر ياپسر (نياز به نظر خوب آن فرد داريم )
شروع هر کار جديد
تقاضائی از جنس مخالف
تقاضای اضافه حقوق يا ترفيع
حضور در يک محکمه برای احقاق حق خود
ترمزهای روانی و اجتناب، حاصل اين اضطراب ها و ترس هاست مثلا":
1- اجتناب از معاشرت با بعضی اشخاص
2- اجتناب از انجام هر کاری که نياز به کوشش دارد
3- محدود کردن زندگی در ابعاد مختلف
4- ترس از شکست = زخم غرور = ترس از سقوط خود ايده آلی = فرار از محيط هائی که احتمال زخم غرور در آنها زياداست
5- ترس از رسوائی به بار آوردن
6- ترس از مسخره شدن
ترس = خشم و غيظ :
ولی چون نشان دادن خشم و غيظ با شجاعت و جسارت اشتباه گرفته می شود، اين عکس العمل راحت تر صورت می گيردتا ترس که نشانه زبونی و ضعف است بر ملا نشود .
سرکوب کردن خشم و ترس = احساس خستگی و کوفتگی شديد,
احساس سوءهاضمه و سردرد,
ميل به مشروب و سيگار و موادمخدر و سايرمنصرف سازها,
تشديد ميل جنسی (بخصوص به فرم انحرافی و غير طبيعی و بخصوص هم جنس بازی )
ابزار عصبی برای ترميم غرور زخم خورده :
1- ميل به انتقام گرفتن و تلافی کردن .
2- زدن زخم به غرور ديگران تا از آنها انتقام گرفته ونسبت به ايشان احساس برتری کند.
3- نگه داشتن کينه و رنجش برای تلافی .
4- سلب علاقه از هر چيز و هر کس که به ما زخم غرور ميزند(يا بايد همه چيز عالی و بی نظير باشد يا رهايشان می کند و بی علاقه می شود)
مثال :
- يا بايد در موسيقی، نويسندگی، سِاست، ورزش, هنر و ... به حد اعلای کمال برسد و يا رهايش کند و نسبت به آن بی علاقه می شود.
- معلمی سالها در يک کلاس و يک موضوع تدريس می کرده ، همينکه از او می خواهند در کلاس ديگری و يا مطلب ديگری را درس دهد نسبت به معلمی بی علاقه می شود.
- در درس موسيقی کارش خوب است و پيشرفتهائی هم دارد ولی وقتی متوجه می شود نمی تواند به پای موزارت برسد رهايش می کند.
- اگر در نقاشی نتواند مثل پيکاسو باشد رهايش می کند.
5- طاقت ديدن از خودش بهتر را ندارد(غرور ممتاز و برجسته بودن)
- به محض اينکه فهميد دوستش در بعضی جهات از خودش بالاتراست او را رها می کند(بخصوص در روابط زن و شوهری و عاشق و معشوقی )
- در کارش از اين شاخه به آن شاخه می پرد.
6- از خود واقعی اش دوری می کند چون از نظر خود ايده آلی خفت آور و ضعيف است
7- مهرطلب حرکت درشت و خشونت بار خود را توجيه و يا انکارمی کند تا غرور مهربانيش ترميم شود. در واقع شخص حوادث را رتوش می کند.
- شخص برای ترمِم غرورش بعضی قسمتهای حوادث را حذف و يا رتوش می کند.
- اگر در جمعی بد صحبت کرده آنرا به خستگی و بيخوابی شب قبل نسبت ميدهد.
- اگر با کسی بد صحبت کند آنرا بدليل رفتار توهين آميز آن شخص قلمداد می کند تا خود را حق به جانب نشان دهد.
- اگر با ديگران همکاری و کمک نمی کند از نامهربانيش نيست بلکه از مشغله و کار زيادش است که اجازه نمی دهد به اندازه کافی مهربان باشد.
8- خود را به بيعاری و مسخرگی می زند و هر توهين و بی احترامی نسبت به او بشود آنرا نوعی شوخی تلقی می کند ولی باطنا" آزرده می شود.
مثالهائی در مورد اجتناب يا ترمزهای روانی :
1- پسری از ابراز تمايل به آشنائی با دختری خودداری می کند از ترس اينکه مبادا جواب رد بشنود و غرورش جريحه دار شود.
2- جرات اقدام به نويسندگی يا نقاشی ندارد چون ممکن است پائين تر از حد توقعش باشد.
3- به مکانهای جديد نمی رود چون ممکن است او را نشناسند و احترامی را که می خواهد رعايت نکنند.
4- ترمزهايش او را در زندگی محدود کرده و از رشد و پيشرفت باز می ماند و چون در مقايسه با هم سن و سالهايش عقب مانده گوشه گير می شود تا با ديدن دوباره آنها زخم غرور نخورد و دچار احساس خفت و عقب ماندگی نشود.
5- زندگيش يک بعدی می شود مثلا":
- فقط می چسبد به کار و بقيه چيزها را رها می کند.
- در انجام کارهای مثبت و مفيد کند و در معاشرت و دون ژوئن بازی ماهر می شود.
6- از معاشرت با جنس مخالف دوری می کند چون می ترسد آنطور که بايد در حد خود ايده آلی بی عيب و در حد کمال ديده نشود.
7- نزديک شدن به جنس مخالف را نوعی توهين و تحقير و حاجتمندی ناشی از ضعف تصور می کند. اين مساله در حالت حادش تبديل به همجنس دوستی می شود.
8- به خود می گويد اگر اصلا" کوششی نکنم بهتر از آنست که شروع کنم و موفق نشوم .
9- برای حل مشکلاتش زحمت هم نمی کشد چون ترس از شکست مانعش می شود.
10- بلوف می زند:
- هر آن اراده کند و بخواهد می تواند دست به هر کاری بزند و موفق شود
- اگر بخواهد خيلی راحت می تواند جلب نظر هر دختری را بکند.
- اگر بخواهد خيلی راحت از عهده هر امتحانی بر می آيد.
- اگر بخواهد نويسنده شود خيلی راحت ميزند روی دست بالزاک .
11- يا بر عکس پديده اجتناب در او باعث می شود که :
- هيچ چيز را آرزو نکند تا خودش را توجيه کند که من نخواستم ، اگر می خواستم می توانستم (عزلت طلب )
- از درگيری شديد و احساسی و عاطفی گريزان است (هم عزلت طلب و هم برتری طلب )
- (دربرتری طلب بدليل اينکه عشق ورزی و وابستگی عاطفی از ضعف است و او بايد قوی باشد)
- وعزلت طلب از مهر دیگران بی نیاز است.
12- از فکر کردن به بيماری و مرگ هراس دارد چون مرگ و بيماری دون شان خود ايده آلی اند مثل دوريان گری که وقتی پيری چهره خود را در عکسش ديد آنقدر عناد به خود پيدا کرد که خودکشی کرد.
13- توقع زيادی از ديگران دارد(برای اعمال مقام والای خود ايده آلی به شخص مقابل ).
14- توقع زيادی از خود برای ساختن خود مطابق ميل خود ايده آلی دارد.
غرور دشمن عشق و دوستی صادقانه است