Wednesday, November 6, 2024
فخرطلبي
Minimize
فخرطلبي
 
دكتر كارن هورناي جملهّ جالبي دارد " هيچ محرابي به اندازه فخرطلبي قرباني نگرفته" در طول تاريخ ميلياردها انسان به خاطر اين انگيزه مستحيل شده ويا جان خود را از دست داده ويا جان ديگران را گرفته اند.
بسياري از انسان ها تلاش براي جلال و شكوه را با پيشرفت خواهي اشتباه گرفته اند وبراي رسيدن به جلال وشكوه وپول ومقام و شهرت وتفوق وبرتري دست به كنترل وسركوب  وحتي كشتار ديگران زده اند.
 
منشاء فخرطلبي
وقتي كودك در محيطي كه فاقد امنيت عاطفي كافي باشد پرورش پيدا مي كند دچار احساس حقارت شده و براي جبران اين احساس آزاردهنده به خود ايده آلي پناه مي برد.هرچه شدت عدم امنيت عاطفي بيشتر باشد،آزار حقارت شديدتر شده و فرد دچار خود ايده آلي بزرگتري مي شود. خود ايده آلي بزرگتر يعني فخرطلبي بيشتر.
در واقع بيش از 95% آدمها از آزار حقارت رنچ مي برند، پس فخر طلبي مبتلا به اكثر آدمها است.
 
همانطور كه مي دانيد عصبيت داراي مشخصه هاي زيراست:
 
1 – اجباي واماره است.
2 _ كمال طلبانه وسيري ناپذير است وهيچ وقت ارضاع شدني نيست.
3 _ منتقمانه است.
4 _ فخر طلبانه است.
 
حال به بينيم فخر طلبي چيست و چه نقشي در ساختار عصبي دارد:
 
فخر طلبي گفتار، كردار، پندار و احساسي است كه با انگيزش اثبات برتري وارجحيت خود بر ديگران رخ مي دهد. خواستگاه اين انگيزش احساس حقارتِ خودِ فرد است.
 
- فرد براي جبران احساس حقارت خود نياز دارد كه دائم به خود و ديگران ثابت كند كه از همه بالاتراست.
- اين نياز فرد را به سمت گرايش به ظواهر سوق ميدهد.
- بسياري بر اين باورند كه فخر طلبي فقط در اثاث وماشين و زندگي وخورد وخوراك وپوشاك شيك وگرانقيمت و اشرافي تجلي پيدا ميكند.
ولي گاهي اين امر در ژنده پوشي ودست از دنيا شستگي خودنمائي مي كند.
 مثلا: در اوايل انقلاب بسياري ازبه ظاهر مومنين و يا حتي چپ گراها و ضد دين ها به اينكه با سرووضعي ژوليده وژنده در مجامع حاضر شوند افتخاركرده وآنرا نشانه ايمان ودست از دنيا شستگي ويا طرفداري خود از قشر ضعيف وكارگرها قلمداد ميكردند. ولي در طول زمان بسياري از ايشان تغيير روش داده وبه اشرافي گري روي آوردند.
-     - در دوره ای در اروپا دوئل کردن فرهنگ غالب اشراف بود وجوانهائی که علائم زخم های این دوئل ها بر چهره اشان به آنها فخر می فروختند، ولی با منسوخ شدن رسم دوئل، داشتن زخم در چهره حاکی از ناصبوری و لات منشی شد.
 
    در دوره ای که در اروپا دوئل کردن فرهنگ غالب اشراف بود, جوانهائی که علائم زخم در صورتشان بود به ان افتخار میکردند.
اين نياز عصبي باعث ميشود كه ديد فردمعوج شده و ظاهر خوب ويا باشكوه ياژنده وژوليده آدمها را با باطن خوب آنها اشتباه بگيرد.
 
مثال 1 : يكي از اقوامم خانه اش را فروخت و پولش را به كسي داد تا سودش راماهانه بگيرد. آن فرد هم تمام پول را نوش جان كرد. وقتي پرسيدم به چه اطميناني پول را به او دادي گفت آخر نمي داني چه زندگي مجللي داشت، تمام فرشهاي خانه اش ابريشم خالص بود و چه وچه !!!!
 
 
مثال 2 : شخصي آدمهاي پول دار تر از خودش به نظرش خوش تيپ تر و زيبا تر از خودش مي آمدند و به قيافهْ آنها غبطه مي خورد . هرچه ديگران به او اصرار مي كردند كه خودش زيبا
          تر است باور نمي كرد. (تعكيس منفي فخر طلبي)
 
 
 
چگونه آنرا در خود پيدا كنيم:
فخر طلبي واكنش دار است. يعني اگر اين نياز ارضاء نشود حالمان بد ميشود پس با واكنش سنجي ميتوانيم به وجود فخر طلبي در خود پي به بريم.
 
مثال 1 :
همكار يك مهندس معمار به او ميگويد كه براي ساختمان بعدي بهتر است كه با يك مهندس معمار ديگر مشورت كنند. او هم ظاهراً موافقت ميكند ولي در دلش احساس كينه و نفرت شديدي به همكارش مي كند.
 
مثال 2 :
فردي همسرش را به دليل زيبائي ظاهريش انتخاب كرده و نسبت به آن نيز خيلي افتخار ومباهات مي كند. ولي از ديدن هنرپيشه اي كه خيلي زيباتر از همسرش است، ويا همسر دوستش كه خيلي از همسر او زيباتر است به شدت عصباني ويا افسرده مي شود.
 
مثال 3 :
 دوستي داشتم كه از اينكه آقاي مهندس خوش تيپ وخوش سروزباني كه در جمع دوستانش بود با دخترعمهْ خودش ازدواج كرده بود خيلي عصباني بود، در حاليكه او خودهمسرداشت.
 
مثال 4 :
فردي پس از ازدواج در خواب و در روْياهاي روزانه اش پيوسته خودرا با زيباترين وجذاب ترين هنرپيشه ها محشور مي ديد.
 
مثال 5 :
فرد مذهبي و موْمني دائم به اينكه از همه موْمن تر است مباهات مي كرد و ديگران را متهم به بي ايماني ميكرد. وقتي در جمعي از ايمان فرد ديگري خيلي تعريف شد به شدت نسبت به آن فرد احساس كينه كردو آن مجلس را با خشم ترک کرد.
 
بايدهاي ناشي از قخرطلبي
 
فخر طلبي بايدهائي به دنبال دارد كه فرد بدون در نظر گرفتن منافع و مصلحت خود ناچار به اطاعت از اين ديكتاتورهاي دروني ميشود.
 
 
مثال 1 :
 معماري كه "بايد" به درستكاري داشت وبه اين خصوصيت خود فخرمي كرد، آنقدر  در بخشهاي زيربنائي ساختمان از مصالح مرغوب استفاده مي كرد كه براي نازك كاري آن پول كم مي آورد و ناچار مي شد براي اين قسمتها از مصالح ارزان و با كيفيت پائين استفاده كند و نه تنها ارزش كارش نمود پيدا نمي كرد بلكه دچارعناد به خود شديد نيز مي شد.
 
مثال 2 :
خانمي "بايد" دارد كه هرچه مد ميشود به پوشدو آنقدر اين بايدِفخرطلبانه قويست كه ديگر توجهي ندارد كه آيااين مدل به هيكل، چهره وسن وسالش مي آيد يانه؟
 
مثال 3 :
سخصي بايد دارد كه هرسال مدل ماشين ومبلمانش را عوض كند، هر چند كه با اين كارمبالغ سنگيني از هزينه هاي ضروريش را بایدصرف آن كند، ولی چاره ای نداردچون نیاز به تفاخر به اثاثیه و مبلمان آخرین مد دارد
 
فخرطلبي هاي برتري طلبانه
 فخر طلبي برتري طلب بشتر از هريك از سه تيپ عصبي نمود بيروني دارد.
- آدمها را به خاطر يك عيب كوچك، بد و به درد نخور به حساب مي آورد و به بی عیب بودن خودش تفاخر می کند.
- به اينكه در كشورهاي غربي درس خوانده ويا به آن ها سفر كرده تفاخر ميكند.
- به اينكه دائم از كتابهاي فراواني كه خوانده شاهد مثال بياورد و دانسته هاي خود را به رخ ديگران بكشد تفاخر مي كند.
- جاه طلبي را نشانهّ قدرت و توانائی خود ميداندو به آن افتخار می کند.
- در رويا هاي روزانه وخواب هايش خود را درحال دريافت جايزهْ بهترين كار در رشتهّ خودش ويا فلان و بهمان كار مي بيند.
- از جاه طلبي ديگران حرصش ميگيرد.
 
 
مثال 1 :
برتري طلب آنقدر به داشته و نداشته خود فخر مي فروشد كه كم كم باورش ميشود كه خداگونه ويا خدا ويا غول است واز اينكه با ديگران محشور باشد احساس سرشكستگي مي كند. يكي از همكلاسي هاي دانشگاهيم كه در انرژي هسته اي كار مي كرد مي گفت: " كسر شأن من است كه به نهارخوري رفته وبا كاركنان ديپلمه و دفتري غذا بخورم".
 
مثال 2 :
خودش را داراي صفات فوق بشري مي بيند. خانمي از اقوام ما احضار روح مي كرد وفكر مي كرد كه آنقدر از نظر روحي قويست كه بايد به همه فاميل خط و ربط بدهد. ولی بعد از مدتی آنچنان ترسو شده بود که از سایه خودش هم می ترسید
 
 
مثال 3 :
قدرت و پرستيژ و پول را ممتازترين عوامل و صفات بشري به حساب مي آورد ونه تنها نسبت به آدمهاي ضعيف و كم قدرت رقّتي ندارد بلكه آنهارا با نفرت تحقيرو توهين و حتّي گاهي نابود مي كند.
ديدار اشخاص ضعيف احساس كينه و نفرت را در دل برتري طلب زنده مي كندو نه احساس مهر ورقت را.
 
مثال 4 :
از معاشرت با آدمهائي كه به آنها برچسب بي پرستيژزده ويا انهارا فاقد قدرت ميداند احساس خفت مي كند, طوری که بعضی حتی از محشور شدن با پدر، مادر، خواهر، وبرادر خود احساس خفت می کنند.
مثال 5 :
وقتي يك اشناي قديمي در زندگيش رشد مي كند مي گويد فلاني هيچي نبود حالا به بين به كجارسيده!!
مثال 6 :
خودش را مي كشد تا يك ماشين آخرين مدل به خرد و به آن تفاخر كند. وبه كسي كه ماشين آخرين مدل سوار نميشود به چشم تحقيرنگاه مي كند.
ودر مقابل كسي كه ماشينش مدل بالا تر از ماشين اوست احساس كوچكي وحقارت مي كند.
مثال 7 :
حتما بايد لباشس مارك دار باشد. اگر دولباس زيبا راانتخاب كند حتماّ آنرا كه مارك دار است مي خرد، حتي اگر قيمت لباس بدون مارك خيلي ارزان ترباشد.
در واقع لباس ارزان به نظرش پست و بي ريخت مي آيد.
 
مثال 8 :
خانه ومبلمان شيك يرايش ارزشمندتر از خانه ومبلمان راحت است.
 
فخرطلبي هاي مهرطلبانه
اغلب اين اشتباه پيش مي آيد كه فخرطلبي مختص برتري طلب است ولي مهر طلب هم به روش خودش فخر طلبي مي كند.
 
مثال 1 :
مهرطلب نسبت به بعضي شخصيت هاي جاه طلب حالت پرستش خواري طلبانه اي پيدا مي كند. در حقيقت او به جاه طلبي خودش تعظيم وآنرا تكريم مي كند.
 
مثال 2 :
براي بعضي شخصيت ها خصوصيت هاي فوق بشري قائل است.
 
مثال 3 :
همه چيز خودرا در مقايسه با ديگران كم مقدار و پست مي بيند. اعم از محلي كه درس خوانده يا قيافه اش يا لباس وغيره.
 
 
فخرطلبي هاي عزلت طلبانه
به سختی مي توان باوركرد كه عزلت طلب فخرطلب باشد، ولي او هم به روش خودش فخر طلبي مي كند.
مثال 1:
- قدرت و پرستيژ را بي ارزش ودون به حساب مي آورد و به بی توقعی وخاکی بودن خودش فخر می فروشد.
مثال 2 :
كار وفعاليت را بي ارزش وحرص زدن براي مال دنيا به حساب مي آورد و به بیکارگی خودش افتخار می کند.
مثال 3 :
به اينكه هميشه دست به كارهاي كم زحمت وكم تحرك مي زند فخر مي كند و آدم هاي فعال وپر تحرك را خرحّمال و نادان به حساب مي آورد واعتقاد دارد كه كار مال خر يا تراكتور است.
مثال 4 :
معاشرت با انسان ها را دون شأن خود مي داند و مي گويد اين ها ارزش معاشرت ندارند وبه عزلت گزینی اش فخر می کند.
دوست کوهنوردم به این که تنهائی به مسیرهای ناشناخته می رفت افتخار می کرد.
 
مثال 5 :
به گوشه گيري و كم خواهي خودش تفاخر كرده و آن راناشي از وارستگي خود ميداند.
 
 
 
فرق بين پيشرفت خواهي و تلاش عصبي براي جلال و شكوه چيست؟
 
فرق بين "من بايد بشوم" و "من بهتراست"، يا "دوست دارم"، يا "مي توانم بشوم" است.
در "من باید بشوم"، عقل و فکر و در نظر گرفتن علائق وامکانات و خیر و صلاح فرد و برنامه ریزی جائی ندارد و عملکرد فرد اتوماتیک، غیر اختیاری، توام با حسادت وکینه توزی، منتقمانه و توام با تلاش برای جلال و شکوه عصبی است. ولی در "من دوست دارم" یا "بهتر است بشوم" عقل و فکر و در نظر گرفتن علائق وامکانات و خیر و صلاح فرد و برنامه ریزی رکن اساسی عملکرد و کار است.
 
مشخصهّ تلاش براي جلال و شكوه عصبي:
 
1 - بدون در نظر گرفتن نفع شخص است.
2 -  سيري ناپذير است.
3 -  بدون استثناء است، به عبارت ديگر در تمام شئونات فرد جاري وساري است و خارج از اختیار عقل و کنترل فرد است
4 -  اگر ارضاء نشود واكنش دار است.
5 – تخيلات آرزوئي در آن نقش اساسي دارد. یعنی با کوچکترین پیشرفتی خودرا در اوج قلۀ توفیق می بیند وبا کوچکترین مانع وشکستی خودرا در قعر چاه خفت و فلاکت  می بیند.
 
 
بازتاب فخرطلبي در روابط انساني
 
1 - هم خودش را آزار ميدهد و هم ديگران را.
2 - از همه عيب مي گيرد و حسني در كسي نمي بيندو اين بد رنجي است.
3 - براي اينكه به موقعيت و مقام برسد ديگران را تخريب، تخطئه و حتي قرباني مي كند.
4 - آدمها فقط وقتي ارزش و اعتبار دارند كه وسيله اي براي رسيدن او به پست و مقام، پول، شهرت و..... باشند. در غير اينصورت بي ارزش اند وبايد از سر راه برداشته شوند.
5 - هرفكري غيراز فكر خودرا مسخره ويا تخطئه مي كند.
6 -   سعي مي كند در دسته ها و گروه هائي كه به نظر ديگران روشنفكرو پيشرو هستند جائي پيدا كند وبدون اينكه دراحوال و افكار آن گروه تحقيق وتفحص كند چشم بسته تابع آنها مي شود.
7 -   در افكار و باورهايش تعصب به خرج مي دهد چون تعقّل و تجزيه و تحليل در آن نقشي ندارد. 
 
راه رفع فخرطلبي
 
 چون كسي قبول نمي كند كه فخرطلب است و معمولاّ اشخاص آنرا با پيشرفت خواهي اشتباه ميگيرند، رفعش مشگل ميشود.
1 - پس اولين قدم در راه رفعش، شناخت آن است.
باتوجه به مثالهاي بالا و با استفاده از واكنش سنجي مي توانيم مواردش را در خودمان پيدا كرده وجايگزين مناسب برايش تعيين كنيم. 
 
2 - تمرين كنيم كه از پيشرفت ديگران لذت ببريم.
3 - تمرين كنيم كه آدمهاي زيبا تر، پول دار تر، مشهورتر، مومن تر، باپرستيژتر و مهم تر از خودمان را دوست داشته باشيم، بدون اينكه نسبت به آن ها حالت پرستش داشته باشيم.
4 - اگر براي خود لباسي مي خريم به زيبائي، راحتي و ارزان بودنش اهميت داده والویت را به ماركدار وگران قيمت بودنش ندهيم.
5 – اگر لوازم منزل ميخريم به راحتي و قابل استفاده بودن آن اهميت داده و در بند شيكي، گران قيمت وپرزرق وبرق بودنش طوري كه چشم ديگران در بيايد نباشيم.
6 - اگر كادوئي براي ديگري ميخريم آسايش وراحتي و قابل استفاده بودنش براي آن شخص را فداي شيكي واستثنائي بودن آن نكنيم. طوري كه هم جشم ديگران از ديدن آن گرد شود وهم دريافت كننده كادو نتواند آنرا جبران كند.
7 - در هنگام خريد كادو قيمتي را كه به ماتحميل است نپردازيم.
8 - تمرين كنيم در مقابل تحقير، پزدادن وايراد گرفتن ديگران به ياد بياوريم كه " من خودم، کارم لباسم، لوازم منزلم، شخص ويا هر چيز ديگرم را دوست دارم ونظر ديگران در مورد آن به خودشان مربوط است.
9 – تمرين كنيم كه به جاي تفاخر به امتيازاتي كه داريم ( مثل: زيبائي هاي ظاهري، پول و ثروت، هوش، دانائي، قدرت، وتوانائي و....) نسبت به آنها شكر گذار باشيم.
10 – سعي كنيم نعمتهائي راكه به ما ارزاني شده به بينيم ( حسن جوئي از خودمان، ديگران، محيطمان، كارمان وغيره) و نسبت به آن ها شاكر باشيم. و به اين بينديشيم كه در اذاء اين نعمات به ديگران و جامعه مديونيم.
11 – تمرين كنيم هر محبت، تلاش، وهمكاري ديگران را ديده وقدر شناسي و حتی الامکان جبران كنيم.
12 – نسبت به ادمهای ضعیف وناتوان و کم پول, رقت را جایگزین نفرت کنیم.
13 – در مقابل کسی که با ما فخرطلبی می کند ریشه فخر طلبی اش را بیابیم ووارد بازی فخرطلبانه اش نشویم.
14 – درمقابل فخرطلبی های برتری طلبانه, اعتماد به نفسمان را بالا برده وارزش چیزهایی را که داریم بارفتار از پیش تعیین شده در ذهنمان آماده نگه داریم ونسبت به آنها شکر گذار بوده و به آنها ببالیم.
  
 
  

 

  
Privacy Statement  |  Terms Of Use
Copyright 2010 by DotNetNuke Corporation