تعكيس
تعريف: كلمه تعكيس را استاد خواجه نوري ابداع كردند. اين كلمه از كلمه عكس مشتق شده كه هم از آن معني عكس (تصوير) دريافت مي شود و هم معكوس و برعكس كردن يك مطلب يا جريان.
در اصطلاح روانشناسانه به اين معني است كه ما عكس جريانهاي دروني خودمان را روي جهان اطراف و ديگران مي اندازيم و به آنها از وراي اين تصوير نگاه مي كنيم.
به عبارت ديگر دنيا آينه ماست و ما با تجسم دادن به جريانهاي درونيمان به آن نگاه مي كنيم و عكس خودمان را در ديگران مي بينيم.
نقش اضطراب در تعكيس:
در كتاب عصبيت و رشد آدمي بخشي اختصاص به راههاي كلي براي فرونشاندن اضطراب دارد. و يكي از راههاي مذكور در آن تعكيس است.
پس، از اين نقطه نظر تعكيس نقش در عصبيت دارد و ديدن آن بهمين خاطر مشكل است. مگر با تمرين. چون يك حالت منگي به طرف ميدهد كه مانع از ديدن ضعفها و حقارتهايش شود.
نقش تعكيس:
- نقشي كه دارد اينست كه نميگذارد شخص پي به ريشه مسائل دروني اش ببرد و چون عوامل خارجي را مقصر ميداند و بهمين خاطر باعث نوعي منگي و تيرگي دروني ميشود.
- در عين حال روابط انساني را بسيار تخريب ميكند و به اضطراب دامن ميزند پس راه حل عصبي و سيكل معيوبي طي ميشود.
چرا روابط انساني را تخريب ميكند؟
چون موجب ميشود كه شخص نسبت به آنچيزي كه در افراد ديگر در ذهن خودش نهاده واكنش نشان دهد.
- مثلا": شخص از خود نفرت دارد ، دچار عناد بخود است . بصورت عناد بديگري ميبيندش.
- از چيزهائي كه در خود مشمئز ميشود ، در ديگران ميبيند كه مشمئز كننده هستند.
- از قيافه خودمان در آينه خوشمان نمي آيد سر ديگري داد ميزنيم.
- عيب هاي ديگران را ميبينيم تا از داشتن آن عيب ناراحت نشويم .
- ديگران را تحقير و تمسخر ميكنيم چون احساس حقارت مي كنيم.
چه چيزهائي تعكيس ميشوند:
هيچ جريان دروني نيست كه تعكيس نشود.
حسادت، عناد بخود، تضاد، احساس اجحاف، توقعات، بايدها
مثال : آقائي به زنش خيانت كرده بود، به زنش تهمت خيانت زد و او را طلاق داد.
عناد بخود: با خودم دشمن هستم بصورت دلخوري از ديگران مي بينم.
آزار حقارت: بصورت تحقير ديگران و تمسخر ديكران
غرور: به اشخاصي علاقه مند ميشويم كه غرور ما را نوازش كنند (يعني خود ايده آلي مان را دوست داريم)
غرورهائي كه در خودمان قويتر است در ديگران ديده و مي يابيم.
دلسوزي براي ديگران تعكيس دلسوزي براي خود: مثلا: ميگوئيم " با اين همه بدبختي كه مردم گرفتارند من بروم خودشناسي!".
تعكيس بايد: طغيان عليه مقررات و سنت هاي جامعه تعكيس طغيان عليه بايدهاي خود.
نيازهاي عصبي: مثلا" مهر طلب فكر ميكند كسي عاشق او هست (چون نياز دارد كه عاشقش باشند).
دوست داشتن ديگران بخاطر تنفر از خود(مثلا دردیگران زيبائي غلوآمیز مردانه و يا زنانه ديدن) به عبارت ديگر اين زيبائي ها را بطور غلو آميز ديدن و پرستيدن.
مثال : شيفته طوفان تورنادو در آمريكا شدم حتي به پناهگاه نرفتم و به ساختمان بلند رفتم چون درون خودم را ميديدم.
احساس تحميل از دعوتي كه از ما شده تعكيس غرور(بي نيازي)
استاد:
تعكيس : دفاع وجودي انسان است . تمام چيزهائي كه در ديگري مي بينيم در ذهن ما انجام ميشود.
چگونگي تعكيس:
تعكيس به چند گونه ديد را عوض ميكند:
1- چيزهائي را به مردم نسبت ميدهيم كه ندارند.
مثلا" از شخصي قهرمان ميسازيم وبي عيبش تلقي مي كنيم و كامل ميدانيمش در حاليكه هر آدمي مجموعه اي از عيب و حسن است.
2- نسبت به خصوصيات ديگران نابينا ميشويم.
از ما سوء استفاده ميكنند بخاطر مهرطلبي آن را نمي بينيم يا برعكس برايمان ايثار ميكنند آن را نمي بينيم.
3- نسبت به بعضي خصوصيات ديگران خيره و تيزبين ميشويم
اشخاص معنوي نما، دوروئي را در ديگران مي بينند چون خودشان دوروئي دارند.
آدم هاي شجاع نما، ترسوبودن ديگران را ميبينند چون باطنا" ترسو هستند.
دوست داشتن ديگران بخاطر تنفر از خود(مثل خيره و واله از زيبائي مردانه و يا زنانه)
4- تعكيس ناآگاه: تعكيس ميكند بدون اينكه ببيند كه تعكيس ميكند.
از كسي بدش مي آيد بدون اينكه بداند. يا از كسي خوشش مي آيد بدون اينكه خودش بداند.
تعكيس در وجود ما تاثير ميگذارد ولي نسبت به آن نا آگاه هستيم.
تعكيس مثبت و منفي جيست؟
فرق تعكيس مثبت با منفي اينست كه در نوع مثبت ما خود را در موضع مثبت قرار ميدهيم ودر نوع منفي خود را در موضع منفي قرار ميدهيم.
مثلا" تعكيس آزار حقارت ميتواند بدو صورت باشد اول اينكه شخص بخود بگويد " مرا با ديده تحقير نگاه ميكرد" و يا خودش طرف مقابلش را تحقير كند.
تعكيسِ بايدِ خود را بصورت انتظاراتي احساس ميكنيم كه ديگران از ما دارند(منفي)
تعكيس مثبت بايد، خواسته خود را بصورت امري مبهوت كننده براي ديگران كه بايد حتما" اطاعت كنند تلقی می کند.
تعكيس منفي، برايمان قابل قبول نيست كه شخصي از ما سوءاستفاده مي كند(بخاطر نديدن عيب او)(منفي)
يا دائم در اين اضطراب بسر ميبريم كه مگر ديگري يا ديگران سر ما كلاه نگذارند(مثبت)
در حاليكه ممكن است كلاه گذاشتن سر ديگران را حق خود بدانيم و آنرا دليل زرنگي خودمان هم بدانيم.
تعكيس مثبت:
- تعريف از ديگران بعنوان كنايه
- همدردي بعنوان ترحم
- يك شوخي بعنوان تحقير و مسخره كردن ديگران
در واقع فرد سعي ميكند ديگران را حقير تر از خودش ببيند.
استاد: چرا بعضي از حالات عصبي را دردناك ميگويند و بعضي را نه؟
هر كدام از آنها كه انتقامجوئي در آنها هست دردناك است بنابراين انتقامجو ها را بدبخترين عصبي ها ميدانند.
مثالهائي براي تعكيس:
- مقصر دانستن ديگران: من حاضر نيستم تقصير ضعف ها ، گناهانم و اشتباهاتم بپذيرم و آنرا به گردن ديگران مي اندازم.
اگر من به اندازه كافي مطالعه نمي كنم بدليل آنست كه خانواده ام كارهايشان را به گردن من مي اندازند.
- تحقير: ديگران را تحقير مي كنم چون از حقارت خودم در رنجم و با تحقير و تخفيف ديگران مي خواهم خودم را بالاتر ببينم.
- دلسوزي: دلم براي خودم مي سوزد ولي بدليل غرور حاضر نيستم اين دلسوزي را ببينم و براي ديگران دلسوزي بيجا و بيمورد مي كنم.
مثلا" مي گويم اين همه آدم گرسنه و بدبخت هستند ، من بروم خودشناسي كنم؟
- بايد گريزي : طغيان عليه بايدهاي دروني بصورت طغيان عليه مقررات و سنت هاي جامعه خود را نشان ميدهد.
- ستايش بعضي صفات ديگران: بعضي خصوصيات و صفات ديگران را كه مبين غرورهايمان است مي ستائيم.
مثلا" فلاني خيلي قلدر است ، كسي جرات ندارد روي حرفش حرف بزند.
- مشمئز شدن از بعضي خصوصيات ديگران: خانمي كه خيلي با ناز و ادا بود مي گفت آنقدر از حركات خانم فلاني بدم ميآيد . پرسيدم چرات؟ گفت خجالت نمي كشد با آن همه ناز و ادا انگار دختر چهارده ساله است.
- عناد بخود: فردي نقل ميکرد كه پس از انجام كاري ناشايست بشدن دچار عناد بخود شده و در محل كارش آنرا روي كارگرش تعكيس كرده و كار را تعطيل كرده بود.
- تقديس و ستايش ديگران: فردي نقل ميكرد كه در جواني به رهبران سياسي به چشم قهرمانان قابل ستايش نگاه ميكرده و در واكنش سنجي هايش متوجه شده كه غرور توانائيش را تعكيس ميكند.
- تعكيس تابو: فردي به دليل تعكيس تابوهايش باور نمي كرده كه مدير عامل محل كارش دزدي كرده باشد.
- تحقير: گاهي افراد فكر ميكنند كه ديگران به چشم تحقير به آنها نگاه مي كنند.
- ترس: فردي بدليل ترسوبودن ، ترس را در ديگران سريع مچگيري مي كرد.
- تعكيس ناخواستني بودن : گاهي فرد بدليل تعكيس احساس ناخواستني بودن بشدت عاشق ديگري مي شود.
- تعكيس مهرطلبانه: مهر طلب بدليل نياز به عشق و مهر ديگران گاهي دچار اين توهم مي شود كه ديگران او را دوست دارند و يا عاشقش هستند.
- تعكيس اجحاف: فرد درونا" احساس اجحاف به حق و حقوق خودش دارد ولي به جاي دفاع از حق خود بدنبال احقاق حق ديگران است.
فرد بجاي احقاق حق خودش ديگران را متهم به ضايع كردن حقش مي كند.