Friday, April 19, 2024
Enter Title
Minimize

 

رنجش زدائی
(تکنيک ابداعی و ابتکاری ويادگاری استاد خواجه نوری)
 
نشاط، سرزندگی، شادی درونی، خلق خوش، توان تصميم گيری، قدرت فراگيری و تمرکز، آرامش درونی، رفتارمتعادل و خوشحال از رشد وترقی ديگران و از همه مهمتر مهربانی است و شادی از معاشرت با دیگران.
ولی گاهی حالمان پر از:
خشم، گريه و شيون، افسردگی، انفعال، خواب آلودگی، لجبازی، اضطراب است که خود را به صورتهای زير:
پرخوری، کم خوری، پراشتهائی، کم اشتهائی، پرخوابی، کم خوابی، بدخوابی، کابوس شبانه، محاوره درونی بالا، احساس اجحاف، احساس فريب، احساس ترس، تنبلی، حسادت، بدبينی، احساس تحمیل، کینه توزی و غرغر کردن جلوه گر می کند. و یا از معاشرت با دیگران فراریست و یا از خودش فراریست ودائم به دیگران پناه می برد.
 
آيا رنجش که اين همه احساس و عکس العمل نا مطلوب درما ايجاد می کند بداست ؟
در واقع اگر بخواهيم بگوئيم که رنجش بداست، مثل اينست که بگوئيم درد بد است يا تب بد است .
تب و درد خوبست و يک نعمت است چون علامت هشدار دهنده است، ولی اگر کاری برای آن نکنيم بد است .
وين داير: "اگر درد نبود ممکن بود هنگام آشپزی متوجه شويم که به جای دست يک چماق سياه داريم "
پس رنجش يک عکس العمل طبيعی و مفيد است به شرط اينکه با مشاهده آن در پی ريشه يابی و رفع آن باشيم.
 
آيا همه رنجشها عصبی اند؟
اگر کسی حقوق حقه ما را پايمال کرد؟
اگر کسی صدمه ای به ما زد؟                  
اگر کسی آزادی ما را سلب کرد؟
آيا حق داريم از او برنجيم؟
 
ولی اگر آنچه که حقمان پنداشته بوديم ميلمان بود و نه حقمان
و آنچه که صدمه به خودمان پنداشته ايم زخم غرور بود و نه صدمه واقعي؛
وآنچه که سلب آزادی پنداشته ايم ،فرار از قيد و بند بود و نه آزادی.
 آيا حق داريم ازاوبرنجيم؟
حق ما را چه چيز تعيين می کند؟
در واقع حق ما را جايگاه خود ايده آلی تعييِن می کند:
1- اگر اين خود ايده آلی آنقدر بزرگ و با شکوه باشد که از همه دنيا يک سروگردن بزرگتر باشد آنوقت به ما حق می دهد که هر کاری دلمان خواست بکنيم.
    اگر کسی مانعمان شود از او می رنجيم و تا انتقاممان را نگيريم دلمان خنک نمی شود(برتری طلب)
2- اگر خود ايده آليمان کوچک و حقير شده باشد اصلا" احساس رنجش نمی کنيم ولی افسرده و دلمرده ايم احساس اجحاف داريم و نياز داريم که ديگران فکری به حالمان بکنند(مهرطلب )
3- اگر بين دو خود ايده آلی و باشکوه و خود حقير و کوچک شده گرفتار باشيم ترجيح می دهيم تا دست از زندگی بشوئيم و از همه کناره بگيريم و اجازه ندهيم که کسی اثری در زندگيمان بگذارد تا آزاد و راحت باشيم (عزلت طلب )
 
هدف ما از آموختن تکنيک رنجش زدائی چيست ؟
1- پيدا کردن و رفع عصبيتهايمان
2- بهبود روابطمان با خودمان و ديگران
3- احساس آرامش و خوشبختی بيشتر
 
عوارض رنجش:
1- عوارض جسمی :
1- توليد سم در خون:
 مثال 1 :
 مادری که هنگام خشم و ترس سم وارد شيرش می شود؛ و گفته شده که در اين مواقع دادن شير به بچه ممکن است به مرگ او منجر شود.
 مثال 2:
 اثر سوء خشم، ترس، افسردگی خانم باردار روی جنين.
 
2- بيماريهای روان تنی که بازتاب رنج های روحی است 
 مثال 3:
-          سردردهای عصبی، ميگرن
-          دردهای معده و زخم معده
-          گلودرد، گواتر(غم باد)
-          جوشهای چرکی، زردی و يا کبودی رنگ چهره
-          سکته قلبی
-          انواع آلرژی ها
-          بی اشتهائی، پراشتهائی،کم خوری و پرخوری
-          بی خوابی، پرخوابی، بدخوابی، کابوسهای شبانه
 
2- نمادها و عوارض روحی رنجش:
-          افسردگی، تنبلی،خشم، انفعال، محاوره درونی
-          بدبينی و سوءظن، احساس اجحاف، احساس تحميل
-          خشم، عدم تمرکز، اختلال در قوه يادگيری و حسادت.
-          اختلال در روابط انسانی:
بسياری از طلاقها، گسستن دوستيها، اختلافات و ناسازگاريها در محيطهای انسانی بدليل رنجشهای کوچک و بی اهميتی است که روی هم انباشته شده است .
 
اثر رنجش :
1- با توجه به اينکه ذهن انسان خاصيت تسری دادن و جا به جا کردن دارد، رنجش کوچکی از يک نفر می تواند به تمام انسانها و حتی دنيا و يا تمام زندگی تعميم يابد و جا به جا شود.
     رنجش از رئيس تبديل می شود به بدرفتاری با همسر و فرزندان و     خانواده.
     رنجش از رئيس تبديل می شود به بدرفتاری با ارباب رجوع.
     رنجش از هرکس؛ به تيره و تار شدن دنيا و لذت نبردن از زيبائيهای طبيعت و مواهب زندگی منتهي مي شود.
2- بدتر از رنجشهای مشهود و محسوس، رنجش های سرکوفته، نامحسوس، نامشهود ومكتوم است. چون اين رنجش ها بيکار نمی نشينند و فراموش نمی شوند بلکه بر عکس مثل قارچ که در تاريکی و سکوت رشد می کند، روز به روز بزرگتر شده و انسان را به يک چليکی از باروت تبديل می کند که با جرقه ای منفجر می شود و با انفجار مهيب هر چه را که در شعاعش باشد تخريب می کند.
 
    استاد: اکثرا" مقدار خشمی که در پستوهای قلب تو انبار شده چندين برابر خشم آشکاريست که می بينی
     مثال: خانمی که بدليل رنجش از همسر عقد کرده اش که با خانم ديگری ازدواج کرده بود و طلاق نگرفت و دنبال تشکيل زندگی جديدی هم نرفت، تبديل شد به يک آدم افسرده، بدبين، شکاک و بدبخت که تنها دلخوشی اش لذت بردن از ناکامی و بدبختی ديگران بود .
-     دستمالی که قيصريه را به آتش کشيد. 
-    دوتا شيشه آب ليمو که خطه فارس را توسط تيمور لنگ به خاک و خون کشيد.
-    چه بسيار مواقع که در مقابل يک رفتار يا گفتار کوچک آنچنان خشمگين می شويم و عکس العمل نامتناسب با موضوع از خودمان نشان می دهيم که خودمان هم از اين عکس العمل ناخواسته به وحشت می افتيم و اين چيزی نيست مگر خشم فروخورده ناشی از رنجش های کوچک .
-    پسری به خاطر تخم مرغی که برادرش سر صبحانه نخورده بود و مادرش به اوداد که بخورد بشدت عصبانی شده و به مادرش پرخاش می کند. در واکنش سنجی متوجه می شود بدليل امتيازاتی که اغلب مادرش به برادرش می دهد بشدت از او رنجش دارد و اين رنجش سر يک مساله کوچک مثل آن تخم مرغ خودش را نشان داده است .
 
 
موانع ديدن رنجش :
1- بسياری از اشخاص فکر می کنند که اصلا" از هيچکس نه رنجش دارند و نه اصلا" می رنجند بدليل:
-          غرور آسيب ناپذيری وتحمل و بردباری
-          غرور گذشت و فداکاری
  _          غرور بی نيازی
اين حالت مثل اينست که ما ظاهرا" بيمار نيستيم و مشکلی هم نداريم ولی وقتی آزمايش خون می دهيم متوجه می شويم که مثلا" سد يمان، چربی و قند خونمان خيلی بالاست و هر آن ممکن است دچار هزار ویک مشکل و خطر جدی شويم.
-       در روح و ذهن ما مکانيسمهائی عمل می کند که بسياری از چيزهائی را که در عمق وجودمان است نمی خواهيم ببينيم از جمله رنجش را.
-          بسياری از ما فکر می کنيم که خيلی مهربان، بلند نظر، مردم دوست و با گذشت هستيم. ولی در بعضی عکس العمل های آنی متوجه می شويم که يک نيروی محرکه عظيمی در ما هست که ما را وادار به عکس العمل های خشونت باری می کند که با موضوع هيچ تناسبی ندارد.
 
 
پس :
1- غرورها
-    غرور بی نيازی
-    غرور آسيب ناپذيری
-    غرور باگذشت بودن
-    غرور درک ديگران
-    غرور استثنانائی بودن
- غرور توانائی
مانع از ديدن رنجش ها می شود.
2- تضادها مانع از ديدن رنجش می شود. فردی همسرش را خيلی دوست دارد ولی بدليل عزلت طلبی از قيد می رنجد و بدليل علاقه اش قادر به ديدن اين رنجش نيست.                   
3- ترس از مبارزه در مهرطلب و عزلت طلب مانع ديدن رنجشهايشان می شود.
4- ترس از دست دادن تائيد ديگران، در مهر طلب مانع از ديدن رنجشهايش می شود.
 
 
عوامل تشديد رنجش :
1- انتقامجوئی : باعث بزرگ تر ديدن و بيشتر ديدن رنجشها می شود تا فرد دليلی برای انتقامجوئی داشته باشد.
2- توقعات عصبی از خود و ديگران باعث رنجش و تشديد آن می شود.
 
* شايد به جرات بتوان گفت که نود درصد رنجش های ما از ديگران تعکيس رنجش های ناشی از توقعات بيرحمانه ايست که از خودمان داريم چرا؟
بدليل حضور ناميمون خود ايده آلی
 
علائم رنجش :
1- مهروکين نسبت به کسی یا نسبت به خودمان.
2- پی بردن به اينکه از ديدار با فرد خاصی گريزانيم.
3- بی دليل افسرده ايم.
4- بی دليل خشمگين هستيم.
5- بی دليل تنبلی می کنيم.
6- از نوشتن و اجرای دفترچه ساعتی فراری هستيم.
7- پيوسته دنبال انتقامجوئی هستيم و فکر می کنیم که لازم است همه را سر جایشان بنشانیم وحال همه را بگیریم.
 
علل درونی رنجش :
1- باورهای غلط:
    مولوی :
پيش چشمت داشتی شيشه کبود     زان سبب عالم کبودت می نمود
    ما انتظار داريم که ديگران طبق باورهای ما رفتار کنند مثلا"
-          به ما حرف توهين آميز نزند
-          با ما رفتار توهين و تحقيرآميز نکنند
-          هر کاری به نظر ما خوب است همان کار را انجام دهند
-          هر کاری که به نظر ما بداست آن کار را انجام ندهند.
2- توقع های عصبی (آزار ذيحقی):
     ما انتظار داريم که ديگران تمام توقعاتمان را برآورده کنند و درواقع ميل خود را حق خود می دانيم .
-          توقع داريم به ما احترام زيادی بگذارند.
-          ديگران همانطور که ما دوست داريم رفتار کنند.
-          که خودمان همان طور که دوست داريم رفتار کنيم ولی نمی توانيم پس از خودمان می رنجيم.
-          از خودمان و ديگران توقع داريم که بی عيب و کامل باشيم چون نيستيم می رنجيم .
3- غرورهای عصبی :
     من بدليل غرور آسيب ناپذيری فکر می کنم می توانم تند رانندگی کنم و تصادف نکنم ، ولی وقتی تصادف می کنم از خودم بشدت می رنجم و گاهی آنرا تعکيس می کنم روی طرف مقابل و او را مقصر می دانم در حاليکه مثلا" من انحراف به چپ رفته ام .
4- بعضی اوقات بدليل مهرطلبی و عناد بخود کاری می کنیم که ديگران از ما رنجيده و عکس العملی به ما نشان دهند که باعث رنجش ما شود مثلا"
-          بددهنی
-          روی ترش و بداخمی
-          زخم زبان
-          رفتار و نگاه تحقيرآميز
-          ايجاد توقع در ديگران و رنجيدن از تحميل ديگران (مهرطلب)
-          غرزدن و ايرادگرفتن از ديگران (کمال طلبی)که عاقبت تبديل به منفی بينی می شود
-          زخم غرور زدن و ايجاد احساس گناه در ديگران
-          تعکيس عناد بخود به صورت عناد به ديگران و رفتار ناصحيح با آنها تجلی می کند
5- حسادت:
     مثل کارمندی که به خاطر توجه زياد رئيسش به همکارش با او بد می شود و از او می رنجد
6- سلطه جوئی:
وقتی از ديگران توقع داريم که طبق خواسته ما عمل کنند و هيچ توجهی به موقعيت و امکاناتشان نداريم و آنها از عهده انجام خواسته مان بر نمی آيند از آنها می رنجيم.
7- واکنشهای شرطی:
-          اگر به نوازش شرطی باشيم (شرطی بد)ازهر کسی که نوازشمان کند می رنجيم و بدمان می آيد
-          گاهی از کسانيکه تازه با آنها آشنا شده ايم بدمان می آيد. اگر به تداعی آزاد بپردازيم (يعنی در مورد قيافه و حرکات آن شخص هر اسمی را که به يادمان می آيد بنويسيم) متوجه می شويم که او مثلا" شبيه يک آدمی است که به ما بدی کرده و در طول زمان ماجرا را فراموش کرده ايم و قيافه اين شخص جديد تجربه احساسی ناخوشايند ما را به يادمان آورده است .
-          يا مثلا" فردی از يک شخص رشتی بد حسابی ديده بود بعد از آن با هيچ رشتی ای معامله نمی کرد و در واقع حس بدش به یک نفر را به کل اهالی یک شهر تعمیم داده بود.
8- دهن بينی :
    عصبيت و بخصوص مهرطلبی انسان را دهن بين می کند و آدم دهن بين دائم از ديگران می رنجد چون تحت تاثير ديگران تصميم می گيرد و پی در پی اشتباه می کند و تقصير اشتباهاتش را به گردن ديگران می اندازد.
9- عدم شناخت درست از ديگران :
    مثل اينکه از درخت گلابی سيب بخواهيم و وقتی نداد از او برنجيم مثال :
-          از مهرطلب انتظار قاطعيت داشته باشيم
-          از برتری طلب مننتقم انتظار مهر و دوستی داشته باشيم
-          از عزلت طلب انتظار شور و نشاط و احساسات عميق داشته باشيم
10- تعکيس :
از صفتهای خاصی در ديگران بدمان می آيد و می رنجيم (چون اين صفات در خودمان هست و قادر به ديدن آن نيستيم و آنها را صفات بد می دانيم)
11- تضاد:
      (مهر و کين ) در ما ايجاد رنجش می کند.
 
 
 
 
راههای کم کردن رنجش:
1- تمرين و ابراز مهر اصيل و بدون انتظار و قابل کنترل.
2- تلقين اينکه "هيچ چيز اهانت نيست مگر من اهانتش بدانم"، استاد
البته نه به این معنی که هر کس هر رفتاری با ما کرد عکس العملی نداشته باشیم و هیچ اعتراضی نکنیم، بلکه اعتراضمان باید کنترل شده و غیر انتقامجویانه باشد.
3- کم کردن توقعاتمان از ديگران
4- ريشه يابی و رفع غرورهای عصبی
5- تلقين اينکه "آدم بد وجود ندارد و آنکه بدش می خوانند يا مريض است و نابالغ يا شرطی و بدعادت.
6- برای کسانی که مشکل دارند و بی اختيار ديگران را می رنجانند، ویا برای کسانی که فوت شده اندو یا دیگر هیچ نقشی در زندگی ما ندارند تمرين عفوکنیم.
استاد: "درعفو قدرتی است که در انتقام نيست "
 
ويکتور هوگو: " همه فهميدن همه بخشيدن است"
7- آموختن و آموزش دادن توام با مهر اصيل.
8- توجه به زيبائيها ،
-          گوش دادن به موسيقی آرامش بخش و شاد،
-          غذای خوب و مفيد خوردن،
-          مصاحب صديق و دلپذير پیدا کردن.
9- توجه به داشته هایمان و تمرین شاکر بودن.
 
رنجش زادئی:
1- تلقين مدام به خود که رنجش زدائی به نفع ماست و کمک بزرگی به بهبود روابطمان است چه با خودمان و چه با ديگران .
2- تهيه فهرستی از رنجشهايمان، چه کوچک، چه بزرگ، چه مزمن و چه تازه، هرچه که يادمان مانده است .
3- "رنجشها هرکدام باری دارند". برای شروع از رنجشهائی که بارشان، دردشان و اهميتشان کمتر است شروع کنيم.
4- در مورد رنجش انتخاب شده هرچه می خواهيم می نويسِم و بعد از بررسی می توانيم آنرا پاره کرده و دور بريزيم تا به دست کسی نيفتاده و رنجشمان را بيشتر نکند.
5- سوال زير را از خودمان بپرسيم و پاسخ آنها را بنويسيم:
-          سهم من در بوجود آوردن اين رنجش چه بوده ؟
 منظور از اين سوال اين نيست که ببينيِم تقصير ما چه بوده و در واقع می خواهيم نقش خود را در اين قضيه بفهميم.
- لازم به يادآوريست که مهرطلب معمولا" خود را مقصر می داند ولی قادر به ديدن سهم خود در رنجش و يا حتی ديدن رنجش نيست، در حالی که ممکن است رفتاری کرده باشد که لج طرف را درآورده باشد.
- گاهی ممکن است که سهم ما در ايجاد رنجش اصيل باشد ولی باعث ايجاد رنجش در ديگری شود.
مثال : راننده ء سرويس اداره مان از من خواست برای دخترش که ليسانس زبان گرفته بود کاری پيدا کنم من هم سعی خودم را کردم و نتيجه را به دخترش گفتم و بعد او بشدت با من سرسنگين شد. بعدها متوجه شدم که من غرور بی نيازی او را زخم رده بودم و شايد بهتر بود نتيجه را به خودش می گفتم و نه به دخترش.
- ديدن سهم ما و سهم مخاطبمان اين حسن را دارد که مخاطبمان را هم می شناسيم.
- گاهی ناخودآگاه انگشت روی نقطه درد کسی می گذاریم و او با ما بد رفتاری میکند.
مثلا" عزلت طلب از محبت ديگران هر چند اصيل، احساس قيد کرده و عناد بخود پيدا می کند و می رنجد.
-          گاهی ناخودآگاه انگشت روی نقطه درد کسی می گذاریم و وقتی با ما بدرفتاری کرد تعجب می کنیم. مثل شوهر همکارم که مرتب به او می گفت خنگی در حالیکه او نسبت به هوشش خیلی غرور داشت و به شدت عصبانی می شد.
6- ديدن سهم طرف مقابل در ايجاد رنجش در ما مثلا"
-          نوع رفتار او با ما: در کنکور قبول شده ايم و او بدليل حسادت به ما بی محلی می کند
-          توقعات او از ما: توقعی از ما دارد که خارج از توان و امکاناتمان است.
7- پرسيدن اين سوال که چرا رفتار او ما را رنجانده، چون يک حرکت می تواند در افراد مختلف رفتار متفاوتی را در پی داشته باشد.
     مثال : يکی از در وارد می شود و شروع به فحاشی می کند. از کسانی که نشسته اند هرکس يک عکس العمل دارد
-                      يکی خشمگين می شود و شروع به پرخاش می کند
-                      ديگری شرمنده می شود و در خود فرو می رود
-                      می ترسد
-                      خنده اش می گيرد
-          آرامش خود را حفظ می کند و از خود می پرسد که اين آدم مشکلش چيست که اينطور پرخاش می کند.
     پس چيزی که مهم است حساسيت های درونی آدمهاست که باعث می شود عکس العمل های متفاوتی داشته باشند و کارما بررسی اين حساسيتهاست که باعث اعوجاج ديد می شود.
8- با توجه به موارد فوق از خود بپرسيم که آيا
-          غروری در من زخم خورده ؟
-          کدام غرور؟
-          توفع بی جائی داشته ام که برآورده نشده؟ و میل خودم را حقم فرض کرده ام؟
-          سلطه جو بوده ام و ارضاء نشده؟
-     او از من توقع بی جائی داشته؟
    اين نحو عملکرد ضمن اينکه از عصبيتهايمان به ما شناخت بيشتری می دهد تاثير عميقی هم در رنجش زدائی خواهد داشت.
9- از خود بپرسيم چه بهتر بود می گفتم و چه بهتر بود می کردم. وقتی که مشخص کرديم که چه بهتر است برای آن رفتار و گفتار تمرين کنيم تا با تمرين اين واکنش از پيش تعيين شده خودمان را از قرار گرفتن در معرض رنجش رها کنيم و با کنترل بيشتر روی رفتارمان رضايت از خودمان را بالا ببريم .
10- طرح کردن رنجش با طرف مقابل با اسفاده از فن گله .
نکته 1:
رنجش زدائی يکی از مهمترين تمرين های خودشناسی است. در واقع تمرين های
-          رنجش زدائی
-          دفترچه ساعتی
-          حسن جوئی و نيکی بينی
-          طلسم تصا
چهار عمل اصلی ماست که به عنوان چهار عمل اصلی در سرلوحه همه تمرين های روزانه ما قرار دارد و بخصوص رنجش زدائی که به ما در شناخت ريشه ای عصبيتهايمان کمک می کند.
نکته 2:
هدف از رنجش زدائی در درجه اول آن است که حال ما خوب شود و از بازتابهای رنجش نجات پيدا کنيم.
در درجه دوم پس از حل رنجش برای خودمان با استفاده از فن گله آنرا با طرف مقابل در صورت لزوم مطرح کنيم تا ارتباطمان هم بهبود داده شود.
نکته 3:
استاد: روحيه انسان مثل آب زلال استخريست که دائم خار و خاشاک و حشرات وارد آن می شوند و اگر هرروز تصفيه نشود تبديل به لجن شده و کم کم به محيطی آلوده و متعفن تبديل می شود. انسان هم با رنجش زدائی روح خود را صاف و زلال می کند.
استاد: رنجش زدائی مثل حمام روح است. چطور که اگر مرتب دوش نگيريم و بدنمان را نشوئيم جسممان آلوده و بدبو می شود و ديگران را از ما فراری می دهد، رنجش هم روحمان را بدبو کرده و مايه فرار ديگران از ما می شود.
استاد: رنجش زدائی به معنی آن نيست ک اگر اجحاف و تحميلی به ما شد از احقاق حق خود صرفنظر کنيم، بلکه آنست که اين احقاق حق بدون احساس کينه و انتقامجوئی و به مقتضای مصلحت بينی و احقاق حق عاقلانه باشد، تا هم اثر سازنده بر روحيه مان داشته باشد و هم با اين کار سلامت ديگران را به خودش واقعیشان نزديکتر کنيم. در غير اينصورت چه بسا که از احقاق حقمان هم باز خواهيم ماند.
نکته 4: هدف از رنجش زدائی اينست که :
-          با تمرين و ممارست در اين کار ريشه های ايجاد رنجش را که همان عصبيتهاست پيدا کرده و ضمن شناخت آنها رفعشان می کنيم.
-          با پيگيری در انجام اين تمرين قدرت تجزيه و تحليل عملی و ذهنيمان بالا می رود بخصوص اگر اين کاررا کتبی انجامدهيم، برای حل ساير مشکلات و مسائلمان می توانيم از آن استفاده کنيم.
-          با پيگيری در انجام اين تمرين احساس رضايت از خودمان بالا رفته و رابطه مان با خودمان و با ديگران بهتر می شود.
و بقول حافظ:
وفا کنيم و ملامت کشيم و خوش باشيم     که در طريقت ما کافريست رنجيدن
چند مثال : چه کسی از چه چيزی می رنجد:
مهرطلب:
از دريافت نکردن مهر انحصاری
از عدم دريافت تائيد ديگران
 
برتری طلب :
از مخالفت ديگران
از انتقاد ديگران
از اطاعت نکردن ديگران
عزلت طلب :
از دخالت ديگران در امورش
از کمک و همکاری ديگران
و همه تيپ های عصبی از مقايسه و شش آفت دوستی می رنجند.
 

  
Privacy Statement  |  Terms Of Use
Copyright 2010 by DotNetNuke Corporation